Ostatni dzień na wybrzeżu
اواخر روز قبل از دوچرخه سواران به من نشان داد برخی از آهنگ های سرد در منطقه و من ستایش رامسر و چالوس, شهر در ساحل. در حالی که در مسیر واقعا سرد بود این شهر به سادگی به من شکست خورده. بخش بین دو نقطه بر روی نقشه یک مرکز خرید بزرگ است. این غرب واحه, که در آن شما می توانید لباس و زارا Levisa خرید و خوردن مترو.
TA “محل خرید” گسترش شاید بیست کیلومتر یکی از بدترین تجربه من در یک موتور سیکلت است. احتمالا در استانبول پلاگین خواهد. تاریک بود, مرطوب و سرد و مردم محلی راننده یک نوع جنون دراثر مرض مالاریا که منجر به خودکشی میشود اجرا کردم. تا به حال، من فکر کردم ایرانیان برای قابل پیش بینی در پشت چرخ, می توانید برای یک میدان سفر هیجان انگیز بود, چون در تقاطع این نوع هیچ قانون آشنا از جاده وجود دارد, و یا نمی تواند منطق در یک روند محلی را ببینید. بسادگی, شما باید یک فضای رایگان پیدا کنید و استفاده از آنها. خارج از سفر شهرستان در ایران از من و نه از اسلوونی یادآوری: مانند خون گرم بالکان, اما با این حال خیلی پیش بینی و به طور عمده در مطابق با. اما آنچه در ترافیک در مقابل معافیت چالوس و تفلیس اتفاق افتاد, من تیرانا, و حتی استانبول. همه عجله بسر می رسانید, فشار,هیچ کس هیچ کس مراقبت (و بیشتر وجود دارد یک موتور سیکلت) , با این وجود, که همه ما آن را نادیده بگیرد صدای بوق در هر یک از دیگر خشمگینانه, چراغ چشمک زن, در اینجا پرسش از هر عبور pierwszeństwach وجود دارد, شاخص استفاده معقول. هیچ. شما می توانید به دیوانه.
قبل از من وجود دارد من می توانم خیس چند بار و امتحان کنید تا ببینید افتخار از جاذبه های, که من فرمان. Niestety, آب و هوا نا امید کننده بود, ابرها بسیار کم بود, więc głównie, به جای لذت بردن از نمایش در یک مه دود سفید سوار.
چه من در ایران شگفت زده است شور و شوق برای szpecenia میدان مجسمه رنگ ورو رفته. برخی از آنها بسیار زیاد هستند و نشان دهنده قهرمانان انقلاب, اما آن را به خوبی ممکن است یک لک لک یا یک سبد بزرگ با سبزیجات باشد.
من نمی دانم که آیا اثر مشروبات غیر الکلی که تولید کنندگان محصولات غذایی و آشامیدنی ایران را تحت تاثیر قرار, niemniej, ایران انتخاب شگفت انگیز از آب میوه های خوشمزه است.
کمی نا امید من به ضرب گلوله کوه تلاش برای ترتیب یک طرح در سر او, który mógłby uratować ten dzień sprawdziłem jak w tej okolicy prezentuje się morze Kaspijskie. خوب ضعیف…
من فقط بی هدف را تکان داد, نداشتن هر ایده از خود نمی, با قرار دادن شکست متوالی, من در حبیبه و خدمه از. با هم پیدا کنیم, که اگر بار سوم در هر دیگر ما به این رسیدم که ظاهرا یک نشانه است. من با استفاده از حسن نیت ارائه میدهد و من را اجرا یک مهمانی در خانه کوچک به اسکان, او خود را در چالوس استخدام. ما خوردن پیتزا, ما در حال صحبت کردن در مورد زندگی, کسی که در این میان دعا می کند, پس زمینه مگس آل Dzasira. هفتاد متر, جدید, به طور کامل مجهز آپارتمان چند متر از دریا بچه هر پرداخت 40 دلار, با وجود, که ده مکان به خواب تمام خواب در کف و در صبح وجود دارد, ما برای صبحانه ظرف ظاهرا معمولی فارسی خوردن. تخم مرغ نیمرو, اما با عسل (با مقدار زیادی از فلفل – من پیشنهاد می کنم).
& nbsp؛ در