ماسوله
من کمی دورتر در امتداد ساحل راند و شروع به حسرت کمی, که در این مناطق تحت فشار قرار دادند. آب و هوا پر از بدبختی بود, دریا خود را در دسترس, grotty معماری, مناظر سرد, اما چون من مجموعه اثر “عجب بزرگ” من کمی نا امید بود. من در نقشه نگاه کرد و من به یاد ماسوله, روستا, که به عنوان خوانده شده, به نظر می رسد “مانند یک کارت پستال”. Dodatkowo wiodła tam jakaś biała droga przez góry.
آن را خنک شد از طریق چندین روستا طور کامل غیر سوار, و پس از آن من به کوه سوار. ابر و نه بزرگ. حداقل دید, حتی رانندگان محلی سوار با دقت بسیار, niemniej, آنها همچنین کاربران از موتور سیکلت بودند, که در چنین شرایطی آنها با یک مسافر سوار, بدون کلاه و چراغ.
البته، همه چیز به پایان, پس از عبور از رشته کوه های اول آنها خارج از ابرها اجرا و خورشید بیرون آمد. ما در بر داشت, است که واقعا دوباره زیبا نیست.
حتی بیشتر سرگرم کننده بود که من شروع به نزدیک شدن به ابر, که قله نزدیک خیس. با ابرهای رفته چند قزاق محلی بدون کلاه ایمنی, اما با سواری, بنابراین من هیچ چیز پر استرس انتظار نیست.
من در ابر سوار…. این قطعه خاص در حال ساخت بود, بنابراین علاوه بر ترس, که من از دست داده, من را به پرتگاه سقوط, آنها را وارد کنید ماشین بدون چراغ به خود مشغول کردم ورود به یک قیف و یا بیل مکانیکی. سرعت کاهش یافته است به 10 کیلومتر / ساعت, من در آنجا ماند بیش از حد مواجه می شوند هر خودرو مطمئن شوید, من در مسیر درست شد. یک ساعت بعد در نقطه ای بود. واقعا, بسیار خوبی.
من تنها با پیدا کردن یک هتل ارزان در سمت چپ بود, من در ابتدا این کار را انجام چه با اکراه, او مجموعه ای از parkingówkę تند و زننده, باران هنوز هم در حال سقوط, کسی از من خواست به کشش پارکینگ و خواب در یک کلبه چوبی بدون درب و پنجره های قرار داده شده, و در نهایت او به من از ظلم و ستم نجات Khabib.
Khabib به biznesmen, به طور دائم در دبی زندگی, ایران تماس در تعطیلات, که خرج می کند با دوستان خود و برادرش. آنها رانندگی یک ماشین که در آن روح خود را و تحمل داشتن سرگرم کننده. من آنها را چند ساعت پیش در یک وقفه در کوه ملاقات. در حال حاضر ما را به یکدیگر برای بار دوم ضربه.
اولا, من را درک چقدر آن را به من هزینه پارکینگ و یک شب را در آن کلبه از چوب – بلافاصله تشکر شده. PO drugie, همکار من را به سرباز در GATEHOUSE چه من او را قادر به پخش کردن نیست توضیح داد که چه در دست خالی رد شد. یعنی, موتور سیکلت در مقابل پنجره است, و من در شب بعد از همه چیز بازگشت و سقوط جایی چادر. هنگامی که آنها همان چیزی که در فارسی شنیده, بلافاصله آنها توافق کردند, حتی آنها به من اشاره کرد که در آن من این سر و صدا چادر رو.
شهر خود است خوابگاه Zakopane. کامل از بارها گراب و مغازه های سوغات. جاذبه اضافی بود – مردم از من تصاویر انجام داد, و یا به سادگی, آنها را هم ببینید با من. محصولات غذایی بوی بنابراین, آنها فقط می خوردند دو ناهار, در دو میخانه مختلف, سوغاتی nakupowałem خانه و با پسر صاحب یکی از بارها صحبت.
W ماسوله, اگر کسی غذا نمی خورد, و یا هر خرید هدایای نیست شما قطعا یک عکس را.
& nbsp؛ در
شبانه توسط یک سرباز نشان داد (و شاید پلیس) در تراس رستوران بود. کسی حذف خدمات اقامت من, من تا به حال یک مدت طولانی به چانه زنی به پرداخت کمی کمتر از تمام اعضای خانواده فارسی. بسادگی, محل, در شب, رستوران می اردوگاه نوبه خود به گسترش است 10 روز بعد.
Miałem też sposobność odbyć trochę krępującą rozmowę o polskich kobietach. آسان است, یا خوب, و اگر در همه, این من هیچ دختران مطمئن شوید که, که او می خواست به ازدواج هزینه های کوچک. با وجود, که با صبر و حوصله توضیح این روش، و آن را, که در کل, برای هر کسی که در خارج از منطقه شنگن آن است که آسان نیست طرف من بود پافشاری بیشتری. گفتگو به حال از سال معنای خود را از دست, اما من خودم جرات آن را به پایان برساند. احتمالا به خاطر, در همان روز که, کسی در خیابان, در پاسخ به این, من از لهستانی صورت من فریاد زد:
– کشور خود را به ویزا خودداری کرده است
هنگامی که در نهایت خسته کنجکاوی من مواجه دو دانش آموز. آنها مردم را swoi شد – موتور سیکلت. دو, طور کامل آماده نشده (از نظر, بدون هر گونه لوازم جانبی) 250 آنها از شهرستان خود را شروع به پریدن کرد به سوار بیش از آخر هفته در کوه. آنها فقط شن سفر, بسته بندی شده در یک کوله پشتی, که شامل: چادر, دو پتو, مانوز, چنگال, گاز تیغ, کتری برای چای. و یک کلاه ایمنی.
به آرامی به نوشیدن چای عادت. من چند لیتر در روز می نوشند, صحبت کردن در مورد چیزهای مختلف. گاهی اوقات دوستان جدید من صحبت کرد بسیار عالی انگلیسی, گاهی اوقات به سختی می دانست چند کلمه. آنها همیشه برای چای, کتری, از یک فلاسک, Z samowaru. آنها همیشه بسیار دوستانه بود.
& nbsp؛ در
& nbsp؛ در