در Astana
تماس با مدافع Astana و زیبا. فقط من حدود سی کیلومتری قبل از شهر متوقف شد زمانی که او به نام شماره من قزاقستان, من در یک انجمن محلی گذاشته. مهمان خود را به عنوان Gena معرفی و به من گفت که ایستگاه های گاز نشان داد صبر. در حال انتظار برای Gien, از خستگی, من بررسی موتور سیکلت – متاسفانه, در طول احیا در فرد قرقیزستان پیدا کردم من پوشش شیر واشر تاسیس و شروع به آن را عرق کردن. پس از مدتی، ایستگاه یک پسر جوان بر روی برخی از تلطیف دهه پنجاه sportbike'a نشان داد. استقبال, او آدرس فروشگاه رو, که در آن من می توانید از روغن برای موتور سیکلت خرید و سپس به من در جهت خوابگاه منجر. خوب, به نوعی من مدیریت تنهایی. من برای یک لحظه پس از Astana از جدید را تکان داد – این است که چگونه می توانید آن را تصور. پس از جریان جبهه نقدی – نعمت, فلاش, ثروت آشکار. من تصور, که یکی در دبی در مینیاتور.




بلند من می تواند در خیابان که در آن شما را به خوابگاه تا تلفن دوباره زنگ زد پیدا پیدا کنید.
– Giena خود را, که در آن شما? من توسط پلیس متوقف شد، بنابراین من دیر شده بود
با وجود, در Astana که همه موتور سیکلت به ما نمی تواند کشف آنچه که او جوان بود, او به من به مرکز کارگردانی. من کسی در خیابان خواست تا توضیح دهد Gienia جایی که من هستم و در چند دقیقه من تا به حال یک دوست جدید. همکار, که به من محل اقامت و در گاراژ برای موتور سیکلت ارائه. یک واقعیت جالب: در Astana، هیچ کس اجازه خواهد داد که شما را به ترک دوچرخه خود را در کوچه و خیابان برای ترس از سرقت: به شما منتقل میلیون لکسوس حلق آویز در اطراف ساختمان های جدید برای پول زیادی و سرقت شما (ظاهرا) موتورسیکلت 89 سال.
Gena در بخش قدیمی آستانه زندگی می کردند, که اتحاد جماهیر شوروی املاک منطقه کلاسیک است. گاراژ چند بلوک از آپارتمان خود واقع شده بود و در سمت چپ یک موتور سیکلت وجود دارد. ما قادر به چیزی برای خوردن در یک نوار شیر شد, خرید روغن, سیلیکون, خنک کننده مایع, یک قرار ملاقات در شب و به استودیو رفت Gieny, که با دوست دختر خود پرداخته. ما به ما گفت به راحتی, چون Gena قطب است. مادر بزرگ خود به قزاقستان فرستاده شد, او دارای یک کارت قطب, او در یک دوره زبان در لوبلین بود, مانند ایلونا, همدم او. در یک فضای استودیو geekowski غالب, زیرا مالک در آن کار می کرد, این عمدتا به دلیل بود از راه دور. من او را به وان Gena گفت سوار, که بالا میآید در ساعت به انجام کاری. وقتی که من در حمام بود, من شنیده ام او دوست دختر خود را ترک بسته شدن درب. هنگامی که آنها پس از دو ساعت بازگشت نیست من سعی کردم به آنها پاسخ, اما تلفن جواب نداد. خلاصه شرایط:
من در آپارتمان بود, جایی در آستانه قدیمی, آدرس و یا حتی نام خیابان نمی دانستند. درب نمی تواند باز شود, پنجره میله. موتور سیکلت در منطقه ای نزدیک بود, اما من می توانم او را نزن. میزبان به اندازه کافی می دانستند, است که به نام Gena و می خواند live2ride.kz انجمن.
برای اطمینان، من چند پیام های متنی ارسال به لهستانی, کمی آرام و به خواب رفت. Gena و ایلونا حدود سه بازگشت, برخی شگفت زده شدند, آنها بلافاصله از خواب بیدار وقتی شنیدم, درب باز. آنها برخی از مشکلات خود به حال, تا به حال انجام. بیش از حد من نمی خواهم برای رفتن به آنچه اتفاق افتاده است – فقط خوشحالم که, که فشار کاهش یافته است و همه چیز خوب است.




Ponieważ Giena zgodził się udostępnić mi swój garaż postanowiłem rozprawić się z uszczelką i złożyć ją na silikon. من برهنه موتور سیکلت, من مرتب تصویری تعمیر, من جایگزین مبرد مایع برای خنک موتور سیکلت Borygo و نه آب از نهر, من بازی واقعا خوب….



تا زمانی که مرحله چهارم, سفت کردن آخرین پیچ از پوشش قطع سر پیچ.

موضوع پیچهای و شدید, در آن زمان, فراتر از من بود. بسادگی – آنها مهارت های فاقد. فروش روغن باقی مانده, آن را چک کنید به طور منظم و در صورت لزوم، پور. من بسیار عصبانی بود. طنز ذخیره مهمانی شب من با همکاران دوچرخه سواران Gieny. اول، ما برای پیتزا رفت, و سپس به آپارتمان در Astana از قدیمی, بلوک نام “chruszczówką” (که در زمان سلطنت خروشچف در اتحاد جماهیر شوروی ساخته شد). این بلوک یک قتل عام واقعی است – راه حل های هیدرولیک مستقیما از جایگزین 4, غفلت, قفس ویران, که هیچ کس اهمیت, خیره, نمای غمگین و بالکن samoróbek جشنواره. هر. مردم عادی باید در چنین شرایطی زندگی می کنند, ponieważ ceny mieszkań w nowej Astanie są nieosiągalne dla przeciętnego mieszkańca tego miasto – W 2013 آنها قابل مقایسه با آپارتمان با خدمات در مرکز ورشو شد. این رویداد به خودی خود بسیار دلسوز بود, جو خانواده – با وجود, که این شرکت بسیار internacjonalne بود – همکاران من به اوکراین, قزاقستان, روسیه و قطب. به شریک و بچه ها خود. من به دست برای نوشیدن آبجو در ماهی – آب جوش، دستگاه zagryzka با ما به طور کامل ناشناخته. توصیه می شود!

نکته جالب برای من یک فروشگاه آبجو, یعنی محل, که در آن مستقیما از شربت آب جوش، دستگاه در یک بطری پلاستیکی خریداری. در آن زمان من هیچ چنین فروشگاه در ورشو را نمی دانند (و در لهستان) و در قزاقستان این یک راه حل بسیار محبوب بود. من به یاد داشته باشید, من خواب دیدم که مد برای چنین فروشگاه به لهستانی رفت، و من نیز به یاد داشته باشید که چقدر من یک سال بعد لذت می برد وقتی او شروع به رشد از جمله زیارتگاه مثل قارچ پس از باران, من قادر به چیزی سرد بود “واردات” سفرنامه.


& nbsp؛ در